برای باز شدن فایلهای صوتی:

۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

جلسه سیزدهم: سه جنبه وجود بودا - Trikaya


بسم الله الرحمن الرحیم

symbol of the Trikayaسخن در آیین بودا بود و امروز مطلبی که خدمتتون عرض میکنم در آیین بودایی بهش میگویند "Trikāya" یعنی کایاهای سه گانه؛ مقصود از Trikāya این است که معتقدند که تن آن حضرت سه وجه داره، سه جنبه داره، سه جنبه برای وجود آن حضرت؛ برای بودا قائلند. یکی جنبه انسانی یا بشری که از اون تعبیر میکنند به Nirmanakaya یعنی یک وجه از وجود بودا Nirmanakaya است. یک وجه از وجود آن حضرت Dharmakāya است. و یک وجه از وجود آن حضرت حالتی است بین آن دو، اگر این اصطلاحات را بخواهیم به زبان ساده تر بگیم یک جنبه بشری، یک جنبه الهی و یک جنبه ای که میان آن دو است برای وجود آن حضرت قائلند.

از حیث جنبه بشری ما میدانیم که آن حضرت 5- 6 قرن از میلاد حضرت مسیح متولد شد. در خانواده ای متولد شده که ثروت و مکنت و شاهی در اون خانواده بوده، شاهزاده بوده، و از قبیله Shakya بودند؛ چنانکه یکی از اسمهای بودا Shakyamuni است، یعنی حکیم قبیلۀ Shakya. اسمی که پدرش بر اون فرزند گذارد Siddhārtha بود. یعنی آن حضرت Siddhārtha نامیده شد، یعنی رستگار. کسی که رستگاره و رستگار میشه. اما آن حضرت اسمی دیگر هم داره که از وجهه روحانیت و جنبه الوهیت آن حضرته، اسم Buddha که برای آن حضرت گفتند در واقع لقب آن حضرته، یعنی کسی که بیدار شده، به بیداری و روشنایی رسیده.


حالا سخن اینجاست که از دیدگاه بوداییان، اون بودایی که 5- 6 قرن قبل از میلاد حضرت مسیح آمد، صرفا و صرفا تجلی ایست، یک جلوه ای است از اون بودایی که ازلی و ابدیست. خوب این جمله رو اگر تکرار کنیم بد نیست: اون بودایی که از قبیله Shakya بود اسمش رو Siddhārtha نهادند به اون بیانی که در روایات بودایی آمده متولد شد. آنگونه زندگی کرد و ما با آثار و سخنانش آشناییم، آن بودا صرفا جلوه ای است از بودای ازلی و ابدی.


التفات بفرمایید که در متنی که، متن بودایی است؛ چه آمده است. آمده است که: « مردم عامه میپندارند که بودا شاهزاده به دنیا آمد و در گدایی و درویشی طریق معرفت را آموخت، اما واقع آن است که بودا در این جهان که آن را نه بدایت و نه نهایت پیداست همیشه بوده است. بودا همیشه بوده است ازلی است، و ابدیست. آن بودای معروف در واقع صرفا جلوه و تجلی ای از اون بودای ازلیست. اون بودای ازلی و ابدی حقیقت الهیت بودا است، یعنی وجهۀ روحانیت بوداست. این است که (در متن التفات بفرمایید که چه آمده است، در متن آمده است که:) در پی شناختن بودا از راه صورت یا صفاتش مباش. زیرا که نه آن صورت و نه این صفات بودای واقعی نیست. بودای واقعی نه آن صورت است و نه این صفات است.»

اصلا بودای واقعی در صورت نیست، اصلا بودای واقعی نه بلند قده نه کوتاه قده نه سفید روست نه سیه چرده است بودای واقعی اون حقیقتی است که ازلی است و ابدیست. اینجاست که در کتاب شریف صالحیه حضرت آقای نورعلیشاه میفرمایند که: ریش سبلت است که ما رو فریب داده است. تصور میکنیم یکی بلند قد است یکی کوتاه قد است یکی سپید روست یکی تیره صورت است یکی خمیده قامت است، یکی درشت هیکل است ...  "ریش سبلت است که ما رو فریب داده است." در پی شناختن بودا از راه صورت یا صفاتش نباش زیرا که نه آن صورت و نه این صفات بودای واقعیست. بودای حقیقی همانا معرفت است. حقیقت بودا معرفت است آن بودا بودای معرفت است یعنی با معرفت به او میرسیم طریق راستین شناخت بودا درک معرفت میباشد. اگر کسی به دیدین بعضی صفات و تجلیات عالی بودا گمان برد که بودا را میشناسد تصور او همانا اشتباه چشمی بی بصیرت است زیرا که بودای حقیقی نمیتواند و به هیئت مجسمی در آید. یا به چشمان آدمی دیده شود، و نیز کسی بودا را با شرح صفاتش نتواند شناخت.

التفات کنید این جمله از لحاظ شناخت آیین بودا فوق العاده مهمه و بعد در بحث تطبیقی که عرض میکنم التفات خواهید فرمود که چه تفاوتی داره با عرفان اسلامی پس یک بار دیگه این جمله رو تکرار میکنیم میفرماید که بودای حقیقی نمیتواند به هیئتی مجسم در آید یا به چشمان آدمی دیده شود و نیز کسی بودا را با شرح صفاتش نتواند شناخت وصف صفات بودا در سخن آدمی نمی گنجد.

یعنی اینجا سرشت روحانیت بودا مطرحه اون چیزی که از اون تعبیر میکنند به Dharmakāya یعنی پیکر دارمایی آن حضرت. Dharma اصل هر چیز است Dharma خود هر چیز است یعنی هر چیزی در این عالم یک Self داره به انگلیسی یک خود داره یک هستی داره، و هر چیزی در این عالم از خودش به من تعبیر میکنه هر چیزی در این عالم خودش رو من میدانه میگه من این من که خود هر چیزه که ذات هر چیزه که بنیاد هر چیزه در لسان بودایی بهش میگند Dharma.

پیکر دارمایی بودا یعنی اون حقیقت حضرت جنبه الهیت حضرت که عین همه چیزه در عالم پس یک جنبه الهیتی یک جنبه خدایی در وجود آن حضرت هست که با همه چیزهای عالم یکیست یعنی ذات همه چیزهای عالم حقیقت بوداست ذات همه چیز همه چیزهای عالم حقیقت بوداست. این است که ما در پند صالح هم این جمله را میخوانیم: «و مولی را که با هر ذره همراه است در دل بجوید.» این اون جنبه الهیته، این اون جنبه ایست که دیگه از جنبه بشری تفکیک میشه، با جنبه بشری فرق میکنه.

گفتیم که جوهر هر چیزی اساس هر چیزی بنیاد هر چیزی Dharma است. هر چیزی در این عالم به Dharma برپاست. ما در معارف خودمون میگیم: «بالعدل قامت السموات و الارض» هر چیزی به عدل برپاست یعنی اون حقیقت دارما با حقیقت عدل ارتباط پیدا میکنه، یعنی اون پیکر دارمایی آن حضرت در واقع عین عدله و وقتی ما به پیکر دارمایی میرسیم که « يملأ الأرض قسطا و عدلا» همه زمین وجودمان از قسط و عدل پر بشه. جالب اینجاست که یکی دیگر از معانی بسیار مهم دارما، کل آیینی است که آن حضرت آورده. یعنی همه اون چیزهایی که حضرت درباره ناپایداری اشیاء عالم گفت، همه آن چیزهایی که درباره را هشت گانه عالی گفت، همه آن چیزهایی که درباره چهار حقیقت گفت، همه آنچه که در این کتابها آمده و به زبان خود ما، همه آنچه که شریعت آن حضرت است قانون آن حضرت است همه اینها هم دارماست. یعنی آن وجود دارمایی حضرت هم عین همه چیزهای عالم است و با همه چیزهای عام همراه است ذات هر چیزیست و هم حقیقت شریعت است حقیقت آیین است حقیقت دین است. پس یک حقیقت است که حقیقت آن حضرت است اون حقیقت حقیقت همه چیزهاست و اون حقیقت حقیقت دین است حقیقت شریعت است حقیقت آیین است.

اینجا در معارف خودمون تعبیر میکنند به تکوین و ولایت تکوینیه یعنی هر چیزی در این عالم ولایت تکوینیه داره. به ولایت تکوینیه هر چیزی هست. اونوقت شریعت رو گفتند شریعت هم بر اساس تکوین است. بنابر این شریعت چیزی نیست که در واقع از پیش خود حضرت آورده باشه، جلوه حقیقت ان حضرته. جلوه اون حقیقت دارمایی حضرته، بنابر این تفکیک شریعت از طریقت و از حقیقت  در مقام نظر و در مقام تعلیمه و الا یکی بیشتر نیست دینه. به روح اون حضرت که نظر کنیم حقیقته به دل حضرت که نظر کنیم طریقته، به جسم اون حضرت که نظر کنیم و کارهایی که میکرد شریعته، دستورهایی که میداد شریعته؛ پس یکی بیشر نیست و اون یکی برمیگرده به وجود الهی آن حضرت، یعنی جنبه دارمایی اون حضرت، به تعبیری که در آیین بودا آمده، یعنی اون جنبه ای از وجود حضرت که با همه چیزهای عالم همراهه.

بار دیگر اگر به متن برگردیم، میگوید که: هر چند که ما سخن از پیکر و سخن بودا میگوییم بودای ازلی هیئت ثابتی ندارد، اما میتواند خود را به هر صورتی عیان سازد، گرچه ما صفات بودا را وصف میکنیم بودای ازلی را صفات معین نیست. یعنی بیرون صفته، بیرون اسمه، بیرون رسمه، از کوی بی نشانه:
هر کسی را نام معشوقی که هست

می‌برد، معشوق ما را نام نیست

بیرون نامه بیرون صفته بیرون نشانه. بودای ازلی را صفات معین نیست، اما میتواند خود را به هر صفتی و به همه صفات عالی متجلی دارد. تن بودا عین معرفت است این پیکر  که آن را صورت و جسم نیست،  از ازل همواره بوده است و تا به ابد نیز خواهد بود، پیکر بودا تن خاکی نیست که نیازمند خورد و خوراک باشد وجود او هستی ازلی و ذات آن خرد است. پس بودا نه ترس می شناسد و نه بیماری، او جاودانه تغییر ناپذیر است. از این رو تا معرفت باقیست بودا هرگز از میان نخواهد رفت، معرفت به صورت فروغ خرد ظاهر میگردد که چشم مردمان را به زندگانی نوین باز میکند و موجب میشود که آنان به جهان بودا متولد گردند.

بنابر این التفات می کنید که اون حضرت جنبه الهیتش غیر از جنبه بشریتشه. خوب در قرآن هم هست که میفرماید که: « أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ » یعنی یه بشری هستم مثل شما، اما نه واقعا مثل شما؛ «يُوحَى إِلَيَّ»! به من وحی میشه، من جنبه الهیّت دارم. این جنبه الهیت رو در آیین بودا از اون تعبیر میکنند به: Dharmakāya یعنی اون پیکر دارمایی اون حضرت، اون پیکری که روحانیست. بنابر این، اینست که بسیاری از محققین  درباره اون جنبه الهیت حضرت، مطالب مهمی گفته اند.

اینجا از این کتاب، نظر یکی از علمای بزرگ آیین هندو و بودا به نام Kumaraswamy رو من قرائت میکنم، مطلب مهمی رو ایشون گفته. گفته که: « Kumaraswamy معتقد است که بودا پیش از آنکه انسان باشد، انسان گونه یا Anthropomorphic است. به گفته او درست است که بسیاری از محققان میپندارند که او نه انسان کلی بلکه فردی خاص بوده است، که بعدها مقام خدایی یافته است. یعنی بسیاری معتقدند که بشر بوده به مقام خدایی رسیده، اما ما عکس این عقیده را تایید میکنیم بودا یک ربّ النوع است که از آسمان نازل شده.» التفات بفرمایید: میگوید از آسمان نازل شده، خوب این چه قولیست؟ آیا معارف ما این قول را تایید می کند؟ از آسمان نازل شده تا آدمیان را از مصائب ناشی از فانی بودن رهایی بخشد. بنده میخوام عرض کنم که این قول در متون ما هم تایید میشه. یعنی همه انبیاء و اولیاء و اوصیاء از آسمان نازل می شوند. خوب این یعنی چی؟ یعنی اینها روی زمین نبودند؟ یعنی بشر نبودند؟ یعنی در خانواده ای متولد نشدند؟ یعنی کودکی نداشتند؟ ما این رو نمیخواهیم رد کنیم. اما مطلبی که میخوام عرض کنم این است که متعلق ایمان ما، یعنی اون چیزی که ما بهش  ایمان داریم جنبه بشری آن بزرگواران نیست.

مثلا یه کسی بگه من ایمان می آورم و شهادت میدهم که محمد )ص) پسر عبدالله است، خوب این چه فضلی داره؟ من شهادت میدهم که ایشان در این تاریخ بدنیا آمد؟ خوب این چه فضلی داره؟ من شهادت میدهم که پدر ایشان در این تاریخ وفات کرد. این چه فضلی داره؟ خوب همه می دونند وفات کرد، کفارم میگند، ملحدینم میگند. من شهادت میدهم که ایشون چهرشون اینطوری بود، خوب این چه فضلی داره؟ اون چیزی که ما بهش ایمان داریم جنبه الوهیت، جنبه الهی آن حضرت است. به تعبیر آیین بودایی اون پیکر دارمایی حضرته اون حقیقتیست که ازلیست و ابدیست و همواره بوده است. ما به اون اعتقاد داریم، اون پیکر اون وجهه از آسمان نازل شده.

 اجازه بدید که متن بخونیم، از کتاب مراحل السّالکین حضرت آقای مجذوبعلیشاه همدانی، حضرت آقای مجذوبعلیشاه اول؛ ایشان در صفحه 44 این کتاب میفرمایند که: و خلایق بر دو نوعند: انبیاء )علیهم السلام( و امت ایشان. انبیاء را از در عالم حقیقت درآوردند (از بالا) و به کلید مدد فیض فضل ربّانی و روحانیّت، ایشان را به عالم غیب برسانند که قابل آن بوده اند در اصل فطرت، پس به کلید طریقت (یعنی اول حقیقت، بعد به کلید طریقت) در طلسم دل ایشان را بگشایند تا مدد فیض به دل رسد، پس به کلید شریعت در طلسمات نفس بگشایند تا اثر فیض در رسد. ( پس التفات کنید: اول حقیقت است بعد طریقت است بعد شریعت است ) و صورت اعمال بدنی بر صورت ظاهر قالب پدید آید. (وقتی که بر صورت ظاهر قالب بزرگواران اون اعمال ظاهر بشه اعمالی که اثر دل آن بزرگواران است و دل آن بزرگواران  هم جلوه روح آن بزرگواران است اونوقت شریعت پدید میاد، پس بزرگان رو از بالا سیر میدهند به سوی ما)  و صورت اعمال بدنى بر صورت ظاهر قالب پدید آید. و از روحانیّت تا جسمانیّت جمله بدان منوّر گردد چنانکه از حال جناب مقدّس نبوى صلى الله علیه و آله بدین قانون خبر مى‏دهد که (آیه قرآنی): « وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» و بدین گونه روح رو بر تو وحی کردیم از امر خودمان  در حالیکه تو نمیدانستی که کتاب چیست و ایمان چیست ولیکن ما آن نور رو قرار دادیم تا هر که را که بخواهیم از بندگانمان هدایت کنیم.
خوب این درباره انبیاء اولیاء اوصیاء بزرگان اقطاب مشایخ، امّا امت چی؟ میفرماید اما امّت را از در صورت درآورند، ( یعنی ما رو از پایین سیر می دهند، چون ما را از پایین سیر میدهند اول چیزی که بهش برخورد میکنیم چیه؟ شریعته. پس اول چیزی که ما باید بهش عمل بکنیم شریعته؛ ما رو از پایین سیر میدهند) اوّل به کلید صورت شرع، طلسم قالب ایشان را بگشایند؛ ( اول طلسم جسم ما رو با شریعت باز میکنند، شریعت هم جدا از طریقت نیست، عرض کردم همه اینها یکیست و اون پیکر دارمایی بزرگ زمانه؛ یعنی جنبه الهیت اون حضرته که غیر از جنبه بشریشه، اون جنبه ازلی و ابدیشه) پس: اوّل به کلید صورت شرع، طلسم قالب ایشان را بگشایند؛  آنگه به کلید طریقت، طلسمات باطنى ایشان بگشایند، همچنین تا به عالم غیب راه یابند. اما ابتدا تا داد تصرّف کلید شریعت بر قانون فرمان و متابعت ندهند از طلسم صورت خلاصى نیابند. و داد تصرّف کلید شریعت چنان توان داد که هر عضو را بدان مشغول کنى که امر فرموده‏اند ( زبان رو به کاری مشغول کنیم که فرموده اند، دست رو به کاری که فرموده اند، پا رو به کاری که فرموده اند، چشم رو به کاری که فرموده اند، همه قالب رو به کاری که فرموده اند.) و از آن عمل اجتناب نمایى که نهى کرده‏اند، تا دندانه‏ها راست نشیند، ( مثل یک کلیدی که دندانه هاش بیفته و راست میشینه و اونوقت قفل رو باز میکنه) و چون راست نشیند اثر راستى به زبان مى‏رسد، و از زبان به دل مى‏رسد، و از دل به غیب مى‏رسد.

پس ما رو از جسم به دل و از دل به غیب می رسانند، این است که همه دستوراتی که دادند حیثیت ایصال به غیب داره، یعنی مثل یه رمزهایست که هر کسی این رمز را عمل کنه به غیب  میرسه؛ (حیثیت ایصال به غیب داره) پس:چون راست نشیند اثر راستى به زبان مى‏رسد، و از زبان به دل مى‏رسد، و از دل به غیب مى‏رسد و نور ایمان از غیب به دل او پدید مى‏آید که فرمودند: «الَّذینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ» و هر چند استقامت ایمان از غیب و اعمال بدنى بر قالب زیاده ظاهر مى‏شود، نور ایمان از غیب در دل مى‏افزاید که: « لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَعَ إِیمَانِهِمْ » چون تربیب صورت قالب بر قانون شریعت به کمال رسد، ایمان در دل به کمال رسیده باشد، چنانکه حدیث جناب نبوى (ص) به بیان آن ناطق است که: «لا یَسْتَقیمُ إیمانُ اَحدکم حَتّى‏ یَسْتَقیمَ له لسانه» یعنی: ایمان ما به استقامت در نمیاد، مگر اینکه زبان ما به استقامت برسه. گفتیم: جنبه بشری آن حضرت، جنبه الهی آن حضرت و جنبه ای که میان آن دو است. یعنی حالت واسطه و برزخی دارد که انشاالله به جلسه دیگری واگذر میکنیم.   

 والسلام علیکم و رحمة الله
«جلسه سیزدهم کلاس عرفان تطبیقی - آقای دکتر ریخته گران»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر